روزانه هاي سونيا

صبح يكشنبه هم وسايل رو جمع كرديم رفتيم صبحونه، همون جايي كه پارسال قبل عروسي گلي با دخترا رفته بوديم ، ساعت ١١ صبح! شامپاين و اب پرتقال و صبحونه عالي و يه رستوران پر ادم كه همه برات هپي برث دي ميخونن ، خيلي حس خوبيههههه از اونجا هم برگشتيم هتل و استخر تا ساعت ٣ ، بعد هم خداحافظي و نخود نخود هر كه رود خانه خود، خيلييي ويكند خوبي بود تولد خيلي خوبي بود، جمعه شب با دوستم رفته بوديم يه رستوران ايتاليايي، كه پيتزا داشت پيتزاي نون پنير سبزي خوردن سفارش داديم با پيتزاي پستو و قارچ عالي بود، ويكند كه مسافرت بودم، دوشنبه كه تولدم بود با شوهر رفتيم رستوران مورد علاقمون، فردا شبش هم رفتيم يا دوستامون يه رستوران ايراني سلطاني زديم ( يعني من راحت اين چند روز ٥ كيلو اضافه كردم)امسال داره جبران همه روزاي بد پارسال و سختي هاش و تلخي هاش ميشه، شروع ٢٨ سالگيم پر از خاطره هاي خوب بود و پر از خبر هاي خوب، كادو تولدم رو يه ماه ديگه ميگيرم، از طرف پيمان، ميگم بهتون چيه وقتي گرفتيمش!  مرسي از همتون كه به يادم بودين تولدم رو تبريك گفتين، دوستيتون بي نهايت برام با ارزشه دوستتون دارم، مرسي كه هستين عشق ها روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

اگه نميام نمي نويسم واسه اينه كه بي نهايت سرم شلوغه هم سر كار هم واسه يه جريان هيجان انگيز، كه ايشالا از اين هفته مي تونم راجع بهش بهتون بگم و شما رو هم شريك شاديم بكنم.  روزا ميان و ميرن بدو بدووو اول هفته ميگم اس بابا دوشنبه شد بايد بريم سر كار ، چشم بهم نزده مي بينم جمعه هست و يه برنامه واسه اخر هفته ميريزيم با دوستا، هفته پيش جمعه شب با دوستم رفتيم پيش پرپر اورنج كانتي، پرپر همونه كه خونش وسط جنگله و happy place منه، شنبه سه تايي رفتيم قايق سواري واسه اولين بار، قبلش شراب خورده بوديم سه تا كله ها داغ روي درياچه انقدرررر خنديديم و مسخره بازي در اودريم قايق (كايك) سه نفره نداشتن، پرپر با جليقه نجات دو تا قايق ها رو بهم گره زده بود بعد ما هر چي پارو مي زديم همون جا ثابت مونده بوديم بعد از كلي كش مكش فهميديم كه چند تا به چپ بزنيم چند تا به راست كه يكم حركت كنيم همه فكر ميكردن گير كرديم ميخواستن بيان كمك! مخصوصا پليس هاي مهربون خوش قلب !! :دي تابلوئه من پليس دوس دارم الان؟ بعد يه جا هم شير دريايي اومد از كنارمون رد شد خيلي خوب بود، موقع تحويل اقاهه گفت چجوري چسبيدين بهم؟ منم به فارسي به دوستم گفتم اينو ببين به ما گفتي قايق سه نفره نداريم؟ ايراني رو از اين چيزا مي ترسوني برو از خدا بترس دوستم ريسه رفته بود از خنده پسرههم  مي پرسيد چي شد؟ چي گفت پرپر گفت هيچي ميگه خيلي فان داشتيم از اونجا هم يه ناهار خوشمزه تو يه رستوران رو به دريا زديم و اومديم خونه پرپر دوش گرفتيم دوستش (دشمن خوني من) اومد اونجا، بهزاد پرسپوليسيه هميشه با من كل كل ميكرد تا حالا همديگه رو نديده بوديم فقط خط و نشون هامون تو فيس بوك زير عكس هاي من و پريسا بود هميشه ، خيلي حسودي ميكرد كه پرپر انقد روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

آخر هفته هاي من تازگي ها خيلي شلوغ پلوغه، يادم نيست آخرين باري كه خونه موندم و ويكند استراحت كردم كي بوده، اين هفته هم همينطور، جمعه تعطيل بودم صبحش با پيمان رفتيم دوئيديم، صبحونه كافي و ساندويچ Starb روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

يعنييييييي دهنشووووو سرويييسسسسسسسسسس سه ساااااااعت نوشتمممم(٤٥ دقيقه) پريدددددد لامصبببب گوشيم قفل كرد همش پريد اههههههههههه، حالا مجبورم دوباره بنويسم، خلاصه ميگم *سرما خوردگي، قطع صدا، انتي بيوتيك روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

واي من اگه امشب آپ نكنم و اينو به شماها نگم تا صبح اپانديسم ميتركه مي ميرم D: ديروز صبح طبق عادت يكشنبه ها رفتيم قهوه گرفتيم، كنار دريا، اسمون ابري، بعدش بازار هفتگي، خريد كرديم، طالبي هاش بوي طالبي ه روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

ماه اگست نصفش رفت و من هيچي نفهميدم از بس شلوغم جمعه بعد از كار قرار داشتيم با بقيه ساقدوش ها واسه بررسی از مرجع عروسي طبق کپی رایت اين هفته، يكم راجع به اهنگ ها و كارايي كه بايد بكنيم حرف زديم و ساعت ١٠ رسيدم خونه داشتم از خست روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

اون هفته جمعه بعد از كار رفتم سمت خونه دوس جون، همون كه يك ساعت و خورده اي با من فاصله داره و خونش وسط جنگله، تا نصفه شب شراب خورديم و حوف زديم و خنديديم و سريال ترسناك ديديم، البته دوستش هم اومده بود روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

خوشحالم خيلييييي

يكي از بزرگترين ارزوهام داره كم كم براورده ميشه

بعد از چند سال

امروز

يه ايميل

Congratulations Sonia

finally I have some good news for you 

دارم ...... ميشم (جاي خالي را پر كنيد) 

راهنمايي: نخير حامله نيستم :))) 

روزانه هاي سونيا...

مي پرسم هاني دوس داري چيزي تو بلاگ بنويسي ؟ميگه اره، گوشيم رو ميدم دستش، يكم فكر ميكنه ميگه راجع به چي بنويسم آخه؟ ميگم ميخوام راجع به خونمون بنويسم اگه دوس داري راجه به اون بنويس، اين جمله پايين اولين پست وبلاگيه آقا پيمانه :دي  "عاشقتم سونيا جونم عزيزم خوشحالم از اينكه به يكى از آرزوهامون رسيديم اميدوارم روزهاى خوب و خوشى رو تو خونت داشته باشى عزيز دلم"  يك سالي هست كه دنبال خونه دلخواهمون بوديم، خونه خريدن اينجا تو آمريكا مخصوصا لس انجلس و تو اين دوره اقتصادي خيلي سخته يه جورايي كار حضرت فيله! چند بار شده خونه هايي ديديم كه خيلي دوست داشتيم offer گذا روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب

سلااااام زيباهاي من، اول تر و مهم تر از همه چي  يه تشكر خيليييييي گنده و از ته قلب واسه همه مهربوني هاتون و ارزوهاي قشنگتون براي من و پيمان و خونمون، نمي دونين چقدر پر از عشق و شادي ميشم وقتي كامنت هاتون رو ميخونم، تو وبلاگ، خصوصي، تلفني، تلگرامي :دي زير پست هاي اينستاگرم همه و همه روز و شبم رو مي سازن مرسي دوستاي خوبممممم، مرسي كه هستين اخر هفته ها دارم كم كم باكس ميارم و جمع ميكنم، فرندز ميزارم و صبح تا غروب جعبه مي بندم، البته فقط شنبه ها و فعلا اطاق خواب يه نمه جمع شده!! ماشالا تو يه وجب جا كلي كفش و لباس چپونده بودم، ديروز كفش هامو جمع ميكردم ٧ تا جعب روزانه هاي سونيا...ادامه مطلب